خرد به زور مي ناب برنمي آيد
کتان ز عهده مهتاب برنمي آيد
درازدستي سنگ خطر اگر اين است
سبوي هيچ کس از آب برنمي آيد
دل غيور مرا شکوه اختياري نيست
دهان زخم به خوناب بر نمي آيد
در آن زمين که شهيدي به خون نغلطيده است
بهار لاله سيراب برنمي آيد
اگر به آينه آفتاب سنگ خورد
ز چشم سخت فلک آب برنمي آيد
ز شور ناله صائب ز خواب مخمل جست
هنوز چشم تو از خواب برنمي آيد