عيبجو چندان که عيب از ما بدر مي آورد
غيرت ما زور بر کسب هنر مي آورد
گر گهر در آتش افتد، به که از قيمت فتد
يوسف ما در چه کنعان بسر مي آورد
دست کوته دار از طول امل کاين شاخسار
چون به بار آيد پشيماني ثمر مي آورد
هر که را چون رشته دور چرخ پيچ و تاب داد
سر زجيب گوهر سيراب برمي آورد
نخل مومين، ميوه خورشيد بار آورد و ريخت
در چه موسم نخل ما يارب ثمر مي آورد؟
آب تيغ او عجب دارم نصيب من شود
طالعي دارم که از دريا خبر مي آورد
بخت ما حاضرجوابي از مزاج کوه برد
کي جواب نامه ما نامه بر مي آورد؟
حسن در هر جا که باشد چشم زخمي لازم است
سوزن از جيب مسيحا سربدر مي آورد
صائب از تلخي مذاق عيبجو رد مي کند
ابر ما گر آب از جوي گهر مي آورد