سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
ديده آيينه را جوهر پر از خاشاک کرد
سرنوشت جوهر از آيينه خواندن مشکل است
آن خط نازک رقم را چون توان ادراک کرد؟
سر برآورد از زمين در عهد ما بي حاصلان
تخم قاروني که موسي پيش ازين در خاک کرد
ابر رحمت در دهانش گوهر شهوار ريخت
چون صدف هر کس درين دريا دهن را پاک کرد
چون نريزد از زبان ما صفير دلخراش؟
چون قلم درد سخن ما را گريبان چاک کرد
مزرع بي حاصل من داغ دارد برق را
کهربايي مي تواند خرمنم را پاک کرد
چون نترسد ديده من از غبار خط او؟
زلف صيادش در اينجا دام را در خاک کرد
گرچه صائب مي چکد آب گهر از کلک من
دام بتوان در غبار خاطرم در خاک کرد