روزه نزديک است مي بايد کلوخ انداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد
تا رگ ابر بهار و رشته باران بجاست
چنگ عشرت را به قانون مي تواني ساز کرد
گلعذاران از هوا گيرند چشم پاک را
پيش شبنم بي تکلف گل گريبان باز کرد
نيست ممکن تا به دامان قيامت دوختن
بر گريباني که زور عشق دست انداز کرد
داشت بي شيرازه آزادي پر و بال مرا
جمع خود را کبک من در چنگل شهباز کرد
نخل نورس در زمين پاک قامت مي کشد
دامن مريم مسيحا را فلک پرواز کرد
نيست کار هر کسي دل را مصفا ساختن
باخت چشم آن کس که اين آيينه را پرداز کرد
وعده ديدار را محشر نقاب ديگرست
گر به قدر حسنخواهي بر اسيران ناز کرد
لوح تعليم است صائب سينه روشندلان
صحبت آيينه طوطي را سخن پرداز کرد