شماره ٧٥٥: هر که رو زين خلق ناهموار در ديوار کرد

هر که رو زين خلق ناهموار در ديوار کرد
سنگلاخ دهر را بر خويشتن هموار کرد
شد عبير جامه يوسف غبار ديده اش
هر که چشم خويش را از گريه چون دستار کرد
چون عقيق از دل سياهي خون خود را مي خورد
در تلاش نام هر کس خويش را هموار کرد
زير دست و تيغ قاتل حيرت قربانيان
زود خواهد خضر را از زندگي بيزار کرد
خواب ناز گل گران خيزست، ورنه ناله ام
سبزه خوابيده اين باغ را بيدار کرد
در دل پاکم اثر از نقش نتوان يافتن
حيرت سرشار اين آيينه را ستار کرد
نيست آب رحم در تيغ سبک جولان چرخ
خواب نتوان زير اين شمشير بي زنهار کرد
گر زچشم اعتبار افتد زليخا دور نيست
از بهاي کم عزيزان را نبايد خوار کرد
خواب من صد پرده از بخت هنر سنگين ترست
سيلي افلاک نتواند مرا بيدار کرد
بند نيکان مي شود از ناصبوري سخت تر
بر عزيز مصر، زندان چاه را هموار کرد
خون گلشن صائب آمد از خروش من به جوش
بلبلان را ناله مستانه ام هشيار کرد