تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
باغبان چندين خيابان سرو را آزاد کرد
سنگ را در ناله مي آرد وداع دوستان
بيستون فريادها در ماتم فرهاد کرد
نيست چون جوهر اگر در بال همت کوتهي
مي توان پروازها در بيضه فولاد کرد
مدتي شد گرچه از جوش نشاط افتاده ايم
مي توان از خاک ما ميخانه ها آباد کرد
تاجداران را طريق خسروي تعليم داد
اين که از هدهد سليمان وقت غيبت ياد کرد
اينقدر تمهيد در تعمير ما در کار نيست
مي توان ما را به گرد دامني آباد کرد
آه اگر ذوق گرفتاري نخواهد عذر ما
وحشت ما خون عالم در دل صياد کرد
رفت در گنج گهر پايش چو ديوار يتيم
چون خضر هر کس که در تعمير ما امداد کرد
اين جواب آن غزل صائب که فتحي گفته است
از فراموشان مباد آن کس که ما را ياد کرد