شماره ٧٣٦: چشم برق از اشتياق خرمن من مي پرد

چشم برق از اشتياق خرمن من مي پرد
در پي آزار زخم چشم سوزن مي پرد
شعله آتش اگر سيلي خور خوي تو نيست
از چه رودايم چراغ از چشم گلخن مي پرد؟
داغ ناسور مرا تحريک کس در کار نيست
آتش ما کي به بال طرف دامن مي پرد؟
فتنه دستي زآستين برکرد کاندر شهر و کوي
بي محرک سنگ از چنگ فلاخن مي پرد
بلبل ما چون کند آهنگ دوري از چمن
آب و رنگ اعتبار از روي گلشن مي پرد
صائب از نظاره ات گلزار اگر شد دور نيست
در تماشاي تو رنگ از روي گلشن مي پرد