رخت هستي زين جهان مختصر خواهيم برد
کشتي از خشکي به درياي گهر خواهيم برد
راه بي پايان و ما بي برگ و همراهان خسيس
با کدامين توشه اين ره را بسر خواهيم برد
مي کند بيتابي دل پيروان را پيشرو
ما به منزل رخت پيش از راهبر خواهيم برد
در بهاران سر چرا از بيضه بيرون آوريم؟
در خزان چون سر به زير بال و پر خواهيم برد
با خمار آن به که صلح از باده گلگون کنيم
چون ازين ميخانه آخر دردسر خواهيم برد
ديگران در خاک اگر سازند صائب زر نهان
ما به زير خاک رخسار چو زر خواهيم برد