رغبت مي را کند چندان که نوشيدن زياد
مي شود شوق لب ميگون زبوسيدن زياد
مي کند دل را پريشان شادي بي عاقبت
رخنه در دل غنچه را گردد زخنديدن زياد
باد دستي کهرباي خرمن جمعيت است
حاصل دهقان شود از تخم پاشيدن زياد
نيست بعد از مرگ هم رزق حريص آسودگي
پيچ و تاب مار گردد وقت خوابيدن زياد
مي گشايد هر که چون ناخن گره از کار خلق
مي شود باليدنش پيوسته از چيدن زياد
منع حرص مي فزون سازد که نخل تاک را
از بريدن مي شود هر سال باليدن زياد
کرد ميزان در نظرها ماه کنعان را سبک
قدر گوهر گرچه مي گردد زسنجيدن زياد
از نپرسيدن شود گر ديگران را درد بيش
بي دماغان را شود زحمت زپرسيدن زياد
نفس کجرو پا به راه راست از پيري نهشت
از عصا گرديد ما را پاي لغزيدن زياد
عمر کوته گردد از پاس نفس صائب دراز
مي کند اين رشته را بر خويش پيچيدن زياد