خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
هيچ جا بيجا نباشد هر که نيک اختر فتاد
زود مي شد محو تبخال از لب چون لعل او
از کباب ما مگر اشکي بر اين اخگر فتاد؟
نقش شيرين را چو محمل سر به صحرا داده ايم
شور ما صد پرده از فرهاد شيرين تر فتاد
چشم زخمي دامگاه عشق را در کار هست
چون قفس پهلوي ما سهل است اگر لاغر فتاد
مي کشد آخر به خجلت کامجوييهاي دهر
خار خار آرزو خواهد به پشت سر فتاد
با خيال روي گل از صحبت گل ساختيم
سير باغ و بوستان ما به زير پر فتاد
از حريم عشق ما را هيچکس بيرون نکرد
اين سپند از شوخي خود دور از مجمر فتاد
مبتلاي شش جهت را چاره جز تسليم نيست
نقش بيکارست هر جا مهره در ششدر فتاد
هر که را راه سخن دادند نعمتها ازوست
طوطي ما تا دهن واکرد در شکر فتاد
پاي خواب آلود ما از هر دو عالم درگذشت
بند نتواند شدن تيغي که خوش لنگر فتاد
صائب از حسن گلو سوز که مي گويي سخن؟
کآتش از کلک جهانسوز تو در دفتر فتاد