شماره ٧٠٣: اي خدنگ آه کوتاهي مکن در کين چرخ

اي خدنگ آه کوتاهي مکن در کين چرخ
چشمه هاي خون روان کن از دل سنگين چرخ
شعله سودا سزاوار سر پرشور ماست
آتش خورشيد خواهد مجمر زرين چرخ
تيغ و جام مي به کف بيرون خراميد آفتاب
تا شود روشن که همدست است مهر و کين چرخ
قسمت شب زنده داران مي شود انوار فيض
نافه اندازد دل شب آهوي مشکين چرخ
با مسيحاي مجرد زير يک پيراهن است
چون نسوزد شمع مهر و ماه بر بالين چرخ؟
مو بر اندامش زبان مار و افعي مي شود
از ستاره هر که را دندان نمايد کين چرخ
با زبان گندمين خود قناعت کرده ايم
نيست ما را چشم رزق از خوشه پروين چرخ