دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
به عاشقان دهد آن ماه چشم حيران طرح
درين رياض دل تنگ را غنيمت دان
مده چو غنچه به دست صبا گريبان طرح
دلش گشاده شود کي ز کوچه گردي شهر؟
سبکروي که به مجنون دهد بيابان طرح
مجو ز چرخ غلط بخش، التفات بجا
که مي دهد به مه مصر چاه و زندان طرح
به دامنش نشيند غبار روز حساب
به دادخواه دهد خسروي که دامان طرح
کند دهان صدف را ز شکر گوهربار
به قطره اي که دهد ابر نوبهاران طرح
به نکهتي نکند ياد، عندليبان را
به خار خشک دهد آن که گل به دامان طرح
ز کشت تشنه ما همچو برق مي گذرد
به شوره زار دهد آن که گل به دامان طرح
ز کشت تشنه ما همچو برق مي گذرد
به شوره زار دهد که ابر احسان طرح
چو نقطه کرد به من تنگ دستگاه سخن
به طوطي آن که ز آيينه داد ميدان طرح
صد ز تشنه لبي سينه مي نهد بر ريگ
به شوره زار دهد قطره ابر نيسان طرح
بلند قدري خردان نمي شود معلوم
به مور تا ندهد دست خود سليمان طرح
چو بار طرح به ميزان غيرت است گران
اگر دهند دو عالم به من کريمان طرح
چو گردباد شود عاقبت بيابان مرگ
دهد به توسن نفس آن کسي که ميدان طرح
ز حرف شيرين، شکرستان شود گوشش
به طوطيان دهد آن کس که شکرستان طرح
به داغ عشق سزاوار نيست سينه غير
به شوره زار کني تا به کي گلستان طرح؟
برون مده غم دل را که عاملان بخيل
به خانه هاي رعيت دهند مهمان طرح
گرفت روي ترا خط سبز، اينش سزاست
دهد به طوطي از آيينه آن که ميدان طرح
ز درد و داغ محبت مپيچ سر صائب
که رد نگردد جنسي که داد سلطان طرح