قسم به خط لب ساقي و دعاي قدح
که آب خضر نيرزد به رونماي قدح
گذشت عيد بهار و ز تنگدستيها
رخي به رنگ نداريم از حناي قدح
هلال گوشه ابرو نمود، باده بيار
که همچو موج دلم مي پرد براي قدح
اگر چه تخم طمع زردرويي آرد بار
زکات رنگ به گلشن دهد گداي قدح
مرا ز همت مستانه شرم مي آيد
که نقد هستي خود را کنم فداي قدح
نصيحت تو به جايي نمي رسد زاهد
تو و تلاوت قرآن، من و دعاي قدح
به عندليب بگو از زبان من صائب
تو و ستايش گلشن، من و ثناي قدح