تا به کي همچون سگان گيرد ترا در خواب، صبح؟
چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح
شير مست فيض شو از جوي شير روشنش
تا نگشته است از شفق چون دامن قصاب صبح
در وصال از عاشق صادق نمي داند اثر
چون شکر در شير، گردد محو در مهتاب صبح
گر نداري زنده شب را از گرانخوابي چو شمع
سبحه گردان شو ز اشک گرم در محراب صبح