آيينه را سياه کند با غبار بحث
گو آسمان مکن به من خاکسار بحث
در عالم شهود ندارد دليل راه
حيران عشق را نکند بيقرار بحث
آخر کدام نقص ازين بيشتر بود؟
کز خجلت طرف نشود شرمسار بحث
بر ساحل افکند خس و خاشاک را محيط
از مجلس حضور بود بر کنار بحث
از نبض اختيار، بلا موج مي زند
تسليم هر که شد نکند اختيار بحث
بر سنگ خاره زد گهر آبدار خويش
هر کاملي که کرد به ناقص عيار بحث
آيينه را ز نقش پريشان مکن سياه
در مجلس حضورمکن زينهار بحث
يک عقده وا نشد زدل ارباب علم را
چندان که برد ناخن دقت به کار بحث
با روي تيغ، ناخن جوهر چه مي کند؟
دلهاي ساده را ننمايد فگار بحث
صائب نصيحتي است ز صاحبدلان مرا
تا صلح ممکن است مکن اختيار بحث