حلقه گوش تو گوشواره صبح است
خال بناگوش تو ستاره صبح است
جلوه تو شوختر ز برق تجلي
چشم تو خندانتر از ستاره صبح است
گوشه ابروي فيض و صيقل توفيق
موجه اي از بحر بي کناره صبح است
شير ز پستان آفتاب نگيرد
طفل غيوري که شيرخواره صبح است
داغ جگرسوز عشق و سينه روشن
مهره خورشيد و گاهواره صبح است
هر نفسي کز جگر به صدق برآيد
کم مشمارش که در شماره صبح است
علم لدني که در کتاب نگنجد
جمله در اوراق پاره پاره صبح است
حسن گلوسوز قندهاي مکرر
منفعل از خنده دوباره صبح است
عمر دوباره که خلق طالب اويند
در گره خنده دوباره صبح است
از دم صائب بود گشايش دلها
جامه گل پاره از اشاره صبح است