چيني که طراز جبهه يارست
بندي است که بر زبان اغيارست
حسن از تمکين دوام مي گيرد
گوش سنگين حصار گلزارست
سيري ز نظاره نيست عاشق را
آيينه گرسنه چشم ديدارست
هر چند ترا ز نام ما ننگ است
هر چند ترا ز ياد ما عارست:
با ياد توام هزار هنگامه
با نام توام هزار و يک کارست
در کوچه گوهرست رفتارش
چون رشته سبکروي که هموارست
کوته نظري است خوشدلي کردن
ز اقبال که پيش خيز ادبارست
با عشق جدل مکن که نه گردون
يک لقمه اين نهنگ خونخوارست
کوه غم عشق برگ کاهي نيست
بر خاطر من که برگ گل بارست
در دل مگذر که خواب آسايش
در سايه اين شکسته ديوارست
در ديده خرده بين ما صائب
دل مرکز و نه سپهر پرگارست