شماره ٦٤٧: شد آب و هنوز در حجاب است

شد آب و هنوز در حجاب است
اين آبله در دل حباب است
در ديده پاک، پرتو حسن
در خانه کعبه ماهتاب است
عشق تو فسانه سوز هستي
سوداي تو پرده سوز خواب است
صبحيم ولي ز سرد مهري
در سينه ما نفس به خواب است
حرفي سر کن که ميهمان را
خاموشي ميزبان جواب است
جايي که نه آسيا بگردد
انديشه رزق، بي حساب است
بيهوده دل مشوش ما
در فکر گناه يا ثواب است:
در مملکت وسيع رحمت
هر جنس که مي برند، باب است
از کشمکش چهار عنصر
دايم دل خسته در عذاب است
چون عالم خاک آرميده است
در عالم آب، انقلاب است
تا روي به طوف کعبه کرده است
فکر صائب همه صواب است