شماره ٦٣٩: ز نغمه تا خدا يک کوچه راه است

ز نغمه تا خدا يک کوچه راه است
بر اين حرف بلندم ني گواه است
به حق از تنگناي ني رسيدم
خوشا ملکي که اينش شاهراه است
همه سر اناالحق مي سرايد
ندانم آب اين ني از چه چاه است
نوايش گوش را تنگ شکر کرد
دهان ني که را تا بوسه گاه است
کباب شعله آواز گردم
که يک زنجيره او زلف آه است
نواي عود در طاقت گدازي
به آتشدستي برق نگاه است
مشو از کاسه طنبور غافل
که لبريز از شراب عقل کاه است
بکش دست نوازش بر سر چنگ
که لوح سينه ام بر مد آه است
تأمل چيست در دلها شکستن؟
تصور کن همان طرف کلاه است
گناه شرمگينان را چو صائب
زبان بي زباني عذرخواه است