به چشمم بي تو گلشن خارزارست
لب پيمانه تيغ آبدارست
شراب کهنه چون غوره است در چشم
گل امسال چون تقويم پارست
به هر سو رو کنم تيغ برهنه است
به هر جا پا گذارم نيش خارست
زمين در دور داغ من نمکزار
هوا در عهد زخمم مشکبارست
اگر زينسان شکست آيد به کارم
خوشا آيينه کاندر زنگبارست
چرا بلبل به خاک و خون نغلطد؟
که نبض شاخ گل در دست خارست
ز اشکم در تب رشک است دريا
از آتش موج، نبض بيقرارست
هميشه عيد باد در خرابات
ز مي دست سبو دايم نگارست
بيا کز شوق آن لبهاي ميگون
گل خميازه صد برگ از خمارست
به گل يک پشت ناخن نيست ميلم
درين گلشن دلم پابست خارست
گليم خود برآر از آب صائب
ترا با اين گرانجانان چه کارست؟