شماره ٦٣٢: تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نيست

تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نيست
کي قدر آب داند هر کس که تشنه لب نيست
بي لب گشودن از ابر گوهر صدف نيابد
اظهار تنگدستي هر چند از ادب نيست
نادان بود مسلم از گوشمال دوران
آسوده از شکست است فردي که منتخب نيست
هر چند آن پريرو وحشي تر از غزال است
اين صيد را کمندي چون آه نيمشب نيست
همت صلاي عام است نسبت به هر که باشد
در خانه کريمان مهمان بي طلب نيست
با ما شبي به روز آر، روزي به ما به شب کن
يک روز نيست صد روز، يک شب هزار نيست
از استخوان بي مغز پوچ است لاف، صائب
حرف از نسب مگوييد در هر کجا حسب نيست