در جوش لاله و گل، ديوانه را عروسي است
چون تابه گرم گردد، اين دانه را عروسي است
از سينه هاي گرم است هنگامه جهان گرم
تا هست باده در جوش ميخانه را عروسي است
رطل گران بود سنگ از دست تازه رويان
هر جا که کودکانند ديوانه را عروسي است
شد عشق سنگدل شاد تا باختيم ايمان
برگشت هر که از دين بتخانه را عروسي است
هنگامه محبت افسردگي ندارد
از فيض عشق سي شب پروانه را عروسي است
نگذاشت شور مجنون يک طفل در دبستان
در خانه اي عروسي، صد خانه را عروسي است
باطل ز قرب باطل صائب شکفته گردد
در گوش خوابناکان افسانه را عروسي است