همين بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است
ديگر چه گل ندانم در گلستان شکفته است
يارب که مي خرامد بيرون ز خانه کامروز
هر جا گل زميني است تا آسمان شکفته است
جان مي دهد به عاشق روي عرق فشانش
از آب خضر گويا اين گلستان شکفته است
از تنگناي غم دل بيرون نيايد آسان
خون خورده غنچه عمري تا يک دهان شکفته است
خميازه نشاط است روي گشاده گل
ورنه که از ته دل در اين جهان شکفته است؟
از خنده برق را نيست مانع هجوم ياران
در عين گريه ما را دل همچنان شکفته است
از خصم خنده رويي برق جگر گدازست
ايمن مشو به رويت گر آسمان شکفته است
چون دل گرفته باشد ماتم سراست عالم
ورزان که دل شکفته است صائب جهان شکفته است