شماره ٦٢٠: آب خضر و مي شبانه يکي است

آب خضر و مي شبانه يکي است
مستي و عمر جاودانه يکي است
بر دل ماست چشم، خوبان را
صد کماندار را نشانه يکي است
پيش آن چشمهاي خواب آلود
ناله عاشق و فسانه يکي است
در مقامي که غور بايد کرد
قطره و بحر بيکرانه يکي است
کثرت خلق، عين توحيدست
خوشه چندين هزار و دانه يکي است
پله دين و کفر چون ميزان
دو نمايد، ولي زبانه يکي است
رهرواني که راست چون تيرند
همه را مقصد و نشانه يکي است
دو جهان سنگ راه سالک نيست
نسبت تير با دو خانه يکي است
گر هزارست بلبل اين باغ
همه را نغمه و ترانه يکي است
نشود نور مهر پست و بلند
پيش ما صدر و آستانه يکي است
عاشقي را که غيرتي دارد
چين ابرو و تازيانه يکي است
خنده در چشم آب گرداند
ماتم و سور اين زمانه يکي است
پيش مرغ شکسته پر صائب
قفس و باغ و آشيانه يکي است