شماره ٦١٥: صدق، روشنگر ضمير من است

صدق، روشنگر ضمير من است
صبح روشن ضمير، پير من است
موري از من نمي شود پامال
کف دست دعا سرير من است
نيستم امت تن آرايان
خلق خوش جامه حرير من است
دولت افتاده است در قدمم
پر و بال هما حصير من است
به گريبان اگر نپردازم
کاوش سينه دستگير من است
رم آهو به آن سبکپايي
داغ طبع کناره گير من است
بلبل خوش نواي نيشابور
خجل از طبع بي نظير من است
آفتاب شکفته رو صائب
گلي از گلشن ضمير من است