ظلم فريادي از ضعيفان است
ناله برق در نيستان است
تيغ بيدادگر دو سر دارد
از هدف بيش تير نالان است
سفره خاک و خوان گردون را
سر پر شور من نمکدان است
قفس من سواد شهر بود
بال من پره بيابان است
ناله عجز پيش سنگدلان
بانگ اسلام و کافرستان است
جز در حق به هر دري که روي
مد انعام، چوب دربان است
نپذيرد ز هيچ کس احسان
هر که از بندگي گريزان است
رشته عمر مسند آرايان
به درازي مد احسان است
تلخي عيش در قناعت نيست
خاک بر مور شکرستان است
هر کجا بي تکلفي باشد
زندگاني و مرگ آسان است
زندگي صرف خوبرويان کن
به زر قلب يوسف ارزان است
از حيا حسن جاودان ماند
عرق شرم آب حيوان است
گل بي خار اين چمن صائب
در گريبان غنچه خسبان است