دلبستگي خلق به عمر گذران چيست؟
استادگي عکس درين آب روان چيست؟
پيش و پس اوراق خزان نيم نفس نيست
آسودگي خلق ز مرگ دگران چيست؟
آسوده شود سيل چو پيوست به دريا
از بيم اجل اين همه فرياد و فغان چيست؟
جز خواهش الوان که کشيده است به خونت
ديگر ثمر نعمت الوان جهان چيست؟
تخمي بفشان، توشه راهي به کف آور
حاصل ز دل و ديده خونابه فشان چيست؟
چون ديده ارباب هوس، روز قيامت
در پله اعمال تو جز خواب گران چيست؟
اي سرو که عمري به رعونت گذراندي
جز دست تهي، حاصلت از باغ جهان چيست؟
مردم همه مهمان لب کشته خويشند
از گردش چرخ اين همه فرياد و فغان چيست؟
حق رزق تو بر سفره افلاک نوشته است
اي سست يقين اين همه انديشه نان چيست؟
تا چند به گرد سخن خلق برآيي؟
جز ذکر خدا صيقل شمشير زبان چيست؟
صائب قدم از دايره چرخ برون نه
جز نيش درين کارگه شيشه گران چيست؟