هر شام ز ماه رمضان صبح اميدي است
هر روز ازين ماه مبارک شب عيدي است
هر آه جگرسوز که از سينه برآيد
در دامن صحراي جزا سايه بيدي است
هر نوع شکستي که ترا روي نمايد
چون موج درين بحر پر و بال جديدي است
تا خلوت يوسف که صبا راه ندارد
از ديده يعقوب عجب راه سفيدي است
در دامن دشتي که تو مي مي کشي امروز
هر لاله او شمع سر خاک شهيدي است
صائب اگرت ديده بيدار نخفته است
در پرده شبگير عجب صبح اميدي است