کيفيت مي با لب شکرشکن توست
نقلي که مي از خويش برآرد دهن توست
کرده است شکرخند به شيرين دهنان تلخ
اين شور که در پسته شکرشکن توست
در ديده ما حاشيه گلشن رازست
خطي که به گرد لب رنگين سخن توست
سروي چو تو اين سبز چمن ياد ندارد
پيراهن گل، تر ز قماش بدن توست
از غيرت پيچ و خم آن موي ميان است
هر تاب که در زلف شکن بر شکن توست
هر چند خط سبز بود آيه رحمت
چون سبزه بيگانه گران بر چمن توست
از موي شکافان جهان است سرآمد
اين تيغ زباني که نهان در دهن توست
خورشيد کز او نعل فلکهاست در آتش
پروانه پر سوخته انجمن توست
بر دوزخيان ميوه فردوس حرام است
دندان هوس کند ز سيب ذقن توست
صائب طمع بوسه ز دلدار فضولي است
زان لقمه بکش دست که بيش از دهن توست