شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
صد پيرهن اين سوخته دل به ز چراغ است
در دامن صحراي دل سوخته من
تا چشم کند کار، سيه خانه داغ است
هر کس من دلسوخته را ديد، شود داغ
خاکستر پروانه من پاي چراغ است
در ديده ما جوهريان خط ياقوت
جز مشق جنون هر چه بود پاي کلاغ است
بلبل به نفس باز کند غنچه گل را
غافل که شکرخنده گل، رخنه باغ است
هر چند که باريک شود لفظ چو معني
در خلوت انديشه من موي دماغ است