دل را ز ما به حسن ادا مي توان گرفت
زاندک توجهي دل ما مي توان گرفت
خود را چو شبنم گل اگر جمع کرده اي
از خاکدان دهر هوا مي توان گرفت
در کشوري که حکم قناعت بود روان
از خاک، فيض آب بقا مي توان گرفت
چون ماه نو تواضع اگر خوي خود کني
آفاق را به قد دو تا مي توان گرفت
قانع شوي به عبرت اگر همچو عاقلان
از روزگار سفله چها مي توان گرفت
زاهد به جوي شير دهد زهد خشک را
آسان ز دست کور عصا مي توان گرفت
چون سايه بس که دولت دنياست هيچ و پوچ
با مشتي استخوان ز هما مي توان گرفت
صائب تلاش کن گروي از حيات گير
ورنه عنان عمر کجا مي توان گرفت؟