شماره ٤٥٠: چشم تو چون ز مستي غفلت فراز نيست

چشم تو چون ز مستي غفلت فراز نيست
تهمت چه مي نهي که در فيض باز نيست
از انقلاب، ملک خراب آرميده است
مستان عشق را خطر از ترکتاز نيست
چندين خم شراب سبيل است هر قدم
بي آب، راه دير چو راه حجاز نيست
شکر نصيب مور بود، خاک رزق مار
روزي به دست کوته و دست دراز نيست
دستت اگر به عشق حقيقي نمي رسد
دلخوشي کني به از غم عشق مجاز نيست
عشاق از ملاحظه وقت فارغند
وقت نياز، تنگ چو وقت نماز نيست
مردانه هر که از سر کونين برنخاست
صائب ميان اهل نظر پاکباز نيست