خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کيست؟
هر کس که هست باخته اينجا برنده کيست؟
از حيرت است در جگر سنگ پاي من
هر دم مرا به عالم ديگر برنده کيست؟
در غور قطره اي نتواند رسيد فکر
در بحر بيکنار حقيقت رسنده کيست؟
بر سنگ خاره نيست روان حکم آدمي
از سنگ، آبهاي روان را کشنده کيست؟
اين رهروان که روي زمين را گرفته اند
خرج رهند، راه به منزل برنده کيست؟
از حيرتند سنگ نشان سالکان راه
غير از دل گداخته اينجا رونده کيست؟
از همت است هر که به هر جا رسيده است
بي بال پر به عالم بالا پرنده کيست؟
گر آفتاب عشق کشد روي در نقاب
اين ميوه هاي خام جهان را پزنده کيست؟
خاليست دست هر که به اين نشأه آمده است
دست تهي است بهر گرفتن، دهنده کيست؟
فرياد چون سپند به جايي نمي رسد
از بحر آتشين حوادث، جهنده کيست؟
اين سرو قامتان که درين سبز گلشنند
تيغ کشيده اند سراسر، کشنده کيست؟
امروز غير طبع سخن آفرين تو
صائب به داد لفظ و معاني رسنده کيست؟