شماره ٤٠٧: لبهاي خشک، موجه عمان تشنگي است

لبهاي خشک، موجه عمان تشنگي است
تبخال آتشين، گل بستان تشنگي است
گر هست اثر ز حسن گلوسوز در جهان
در دودمان شمع شبستان تشنگي است
جنت بود هلاک دل داغ ديدگان
کوثر کباب سينه سوزان تشنگي است
تبخال آتشين به لب سوزناک من
چشمي بود که واله و حيران تشنگي است
حسن برشته اي که جگر را کند کباب
بي چشم زخم، ريگ بيابان تشنگي است
قطع نظر ز حسن گلوسوز مشکل است
کوثر وگرنه دست و گريبان تشنگي است
رعناترست يکقلم از عمر جاودان
هر مد کوتهي که به ديوان تشنگي است
آگاه نيستي که چه گلهاي آتشين
در بوته هاي خار مغيلان تشنگي است
همواري دلي که طمع داري از حيات
موقوف بر درشتي سوهان تشنگي است
رقص نشاط کشتي عاشق شکست ما
موقوف چارموجه طوفان تشنگي است
شوقم ز خط فزود به آن لعل آبدار
موج سراب، سلسله جنبان تشنگي است
سيري ز زخم تيغ تو نقشي بود بر آب
هر موج ازان محيط، رگ جان تشنگي است
پي مي برد ز خشکي لبها به سوز دل
صائب نگاه هر که زبان دان تشنگي است