شرم گناه رهبر توفيق بوده است
عصيان غبار لشکر توفيق بوده است
مستان سري که در سر مي مي کشيده اند
در انتظار افسر توفيق بوده است
تبخاله ندامت لبهاي آتشين
گوهر فروز اختر توفيق بوده است
موج قدح که صيقل زنگ کدورت است
آيينه دار شهپر توفيق بوده است
دستي که ناگهان به دعا مي گشوده اند
در آرزوي ساغر توفيق بوده است
صائب مس وجود ترا ساختن طلا
در دست کيمياگر توفيق توفيق بوده است