از خاکمال دام، پرم توتيا شده است
از مالش استخوان تنم رونما شده است
حال شکاف سينه و پيکان او مپرس
يک مشت استخوان، قفس صد هما شده است
داند چه قسم دولتي از دست داده ام
از دست هر که دامن پر گل رها شده است
يک آه دردناک به از طاعت دو کون
اين شکر چون کنم که نمازم قضا شده است؟
صائب سفينه اي که زمامش به دست توست
هر تخته، لوح مشهد صد ناخدا شده است