شماره ٣٦٣: بر طفل اشک خون جگر دست يافته است

بر طفل اشک خون جگر دست يافته است
در آب، رنگ چون به گهر دست يافته است؟
بتوان به حرف نرم دل سنگ آب کرد
شير از ملايمت به شکر دست يافته است
زين طفل مشربان ز مکتب گريخته
آفت ز شش جهت به ثمر دست يافته است
سيري ز آب تيغ ندارد شهيد ما
بر آب خضر تشنه جگر دست يافته است
افتادگي چرا نکند کس شعار خويش؟
زلف از فتادگي به کمر دست يافته است
خود را چسان به بوسه تسلي کنم ازو؟
موري به تنگهاي شکر دست يافته است
در هم نريخته است اگر مهره نجوم
چون بدگهر به پاک گهر دست يافته است؟
امروز نيست دست جفاي فلک دراز
ديري است تا بر اهل هنر دست يافته است
بي گريه اي مباش که شبنم به طرف باغ
بر گل ز فيض ديده تر دست يافته است
نبود عجب که خنده نو کيسگي زند
گل يک دو روز شد که به زر دست يافته است
فرهاد هم به کوه و کمر برده است راه
خسرو اگر به گنج گهر دست يافته است
(خواهد شدن چو لاله بناگوش ميکشان
از نوبهار تاک شرر دست يافته است)
برگشته است همچو صدا بي اثر ز کوه
فرياد ما کجا به اثر دست يافته است؟
چون آب، موج مي زند از جبهه صدف
کز پاک طينتي به گهر دست يافته است
بي سيلي و تپانچه کسي از دست مي دهد؟
بر طفل شوخ چشم، پدر دست يافته است
صائب شکر به تنگ بود در کلام تو
کلک تو بر کدام شکر دست يافته است؟