تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است
راهي به حق ز هر دل در خون نشسته است
اين در به روي گبر و مسلمان نبسته است
غافل مشو ز پاس دل بيقرار ما
کاين مرغ پر شکسته قفس ها شکسته است
گردون نظر به بي بصران بيشتر کند
زنگي هلاک آيينه زنگ بسته است
خط امان ز تيغ حوادث گرفته است
آزاده اي که بند علايق گسسته است
از مرگ و زندگاني ما عشق فارغ است
دريا، دلي به موج و حبابش نبسته است
رگهاي جان باده کشان در کشاکش است
امروز باز رشته سازي گسسته است
خواهد ثواب بت شکنان يافت روز حشر
سنگين دلي که توبه ما را شکسته است!
نتوان به ما رسيد ز غمازي نشان
نقش پي رميده دلان جسته جسته است
خون گريه مي کند در و ديار روزگار
تا شيشه دل که خدايا شکسته است
صائب گشوده اند به رويش در بهشت
هر کس زبان ز نيک و بد خلق بسته است