شماره ٣٣٤: طومار زلف شرح پريشاني من است

طومار زلف شرح پريشاني من است
آيينه فرد دفتر حيراني من است
موجي که نوح را به کمند خطر کشد
باد مراد کشتي طوفاني من است
مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت
مجنون کجا به بي سر و ساماني من است؟
بهر خلاص، ناز شفاعت نمي کشد
آن يوسف غيور که زنداني من است
از صحبت غبار بهم رو نمي کشد
آيينه داغ صافي پيشاني من است
عريان شدم ز پيرهن سايه و هنوز
عشق غيور در پي عرياني من است
صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟
سوداي عشق، همسفر جاني من است