اي روح، سير عالم امکان چه لازم است؟
رفتن به پاي خويش به زندان چه لازم است؟
اي قطره چون قرار نداري به دست ابر
بيرون شدن ز قلزم و عمان چه لازم است؟
زهر فنا چو عاقبت کار خوردني است
خوردن فريب چشمه حيوان چه لازم است؟
نيکي ثمر در آب روان زود مي دهد
با تيغ او مضايقه جان چه لازم است؟
عشق بلند در گرو قهر و لطف نيست
دشنام فاش و خنده پنهان چه لازم است؟
چون باد صبح کار مرا مي کند تمام
بر شمع من فشاندن دامان چه لازم است؟
در جنگ، مي کند لب خاموش کار تيغ
دادن جواب مردم نادان چه لازم است؟
چون درد کامراني خود مي کند دواست
اظهار درد پيش طبيبان چه لازم است؟
وحشت چو رو دهد همه جا کنج عزلت است
رفتن به کوه و دشت و بيابان چه لازم است؟
چون مي شود به صبر شکر زهر عادتي
منت کشيدن از شکرستان چه لازم است؟
در وقت خود، چو غنچه گره باز مي شود
ممنون شدن ز ناخن و دندان چه لازم است؟
چون بندگي به شرط نمودن نه کار توست
صائب قبول کردن احسان چه لازم است؟