شماره ٣٠٩: اي دل تصور کمر يار نازک است

اي دل تصور کمر يار نازک است
باريک شو که رشته اين کار نازک است
دل شاخ شاخ گشت درين کار شانه را
پرداز زلف و کاکل دلدار نازک است
تا ماجراي شانه و زلفش کجا رسد
مضراب بي ملاحظه و تار نازک است
حرف ميان او به ميان اوفتاده است
اي دل به هوش باش که اسرار نازک است
بلبل به آشيانه طرازي فتاده است
غافل که آن نهال چه مقدار نازک است
چندين هزار شيشه دل را به سنگ زد
افسانه اي است اين که دل يار نازک است
سربسته چون حباب نفس مي کشيد محيط
از بس مزاج آن در شهوار نازک است
چون قمريان به گردن شيران نهاد طوق
با آن که دام زلف تو بسيار نازک است
در هر نظر به رنگ دگر جلوه مي کند
از بس که رنگ آن گل رخسار نازک است
صائب چرا به لب ننهد مهر خامشي؟
سنگين دلند مردم و گفتار نازک است