خال لب تو داغ دل آب کوثرست
پنهان تبسمت نمک شور محشرست
حالا به فکر دلبري افتاده ابرويت
تيغ برهنه روي تو نوخط جوهرست
تنها نه من دل پري از باغ مي برم
شبنم هم از تبسم رسواي گل، ترست
کي رو ز تلخرويي دريا به هم کشد؟
ابر مرا معامله با آب گوهرست
دارد خبر ز آه من و تنگناي چرخ
هر شعله اي که در قفس تنگ مجمرست
پرويز داغ غيرت خود را علاج کرد
شيرين تندخوي همان داغ شکرست
از آستان عشق به جايي نمي رود
صائب يکي ز حلقه به گوشان اين درست