شماره ٢٧١: آن خال لب ستاره صبح قيامت است

آن خال لب ستاره صبح قيامت است
عمر دوباره سايه آن سرو قامت است
آنجا که آفتاب حوادث شود بلند
در ابر مي گريز که حصن سلامت است
بر قدر محنت است اگر پله ثواب
ما را ثواب کعبه ز سنگ ملامت است
ما را اميد کام دل از زلف يار نيست
گر مي دهد به ما دل ما را، کرامت است
اين تخم توبه اي که تو در خاک کرده اي
موقوف آبياري اشک ندامت است
هر شاخ گل که جلوه درين باغ مي کند
از خاک برگرفته آن سروقامت است
خاک به سر، که چوب عصا در ره طلب
يک گام پيشتر ز تو در استقامت است
صائب جواب آن غزل است اين که گفته اند
مصحف سفيد گشت، نشان قيامت است