شماره ٢٦٢: شد مدتي که خشت سر خم کتاب ماست

شد مدتي که خشت سر خم کتاب ماست
موج شراب، سرخي سرهاي باب ماست
مرغابي ايم و عالم آب است جان ما
در مجلسي که باده نباشد سراب ماست
از بس کتاب در گرو باده کرده ايم
امروز خشت ميکده ها از کتاب ماست
خود را به تلخ و شور برآورده ايم ما
در آب اگر بود رگ تلخي، گلاب ماست
هرگز کباب ما نمکي بر جگر نداشت
دايم ز بخت شور، نمک در شراب ماست
در زير پاي سرو، شکرخواب مي زنيم
چندان که شيشه بر سر بالين خواب ماست
با آن که غير باد نداريم در گره
لب تشنه تيغ موج به خون حباب ماست
ني مي کند به ناخن دشمن شکست ما
آتش کباب کرده مرغ کباب ماست
در دفتر معامله ما خلاف نيست
آن روز عيد ماست که روز حساب ماست
از پيچ و تاب زلف مگوئيد پيش ما
موي ميان، گداخته پيچ و تاب ماست
يک نقطه انتخاب نکرده است هيچ کس
خال بياض گردن او انتخاب ماست
هر مصرعي که گوشه ابرو کند بلند
افسر به فرقش از رقم انتخاب ماست
چون خصم مضطرب نشود از سؤال ما؟
درمانده کوه طور به فکر جواب ماست
صائب بر آستان قناعت نشسته ايم
گردون غلام همت عالي جناب ماست