شماره ٢٦٠: چشم خوشي که مست و خرابش شوم کجاست؟

چشم خوشي که مست و خرابش شوم کجاست؟
سر خوش ز شيوه هاي عتابش شوم کجاست؟
آن برق خانه سوز که داغش شوم چه شد؟
وان سيل تندرو که خرابش شوم کجاست؟
لرزان ز سردسير صباحت رسيده ام
حسن برشته اي که کبابش شوم کجاست؟
خميازه چه واکند آغوش اشتياق؟
پيمانه اي که مست و خرابش شوم کجاست؟
دشنام تلخ را به صد ابرام مي دهد
بختي که قابل شکرابش شوم کجاست؟
آن طالع بلند که در بزم خيرگي
محرم به بندبند نقابش شوم کجاست؟
نتوان گرفت کام به بيداري از لبش
دستي که محرم رگ خوابش شوم کجاست؟
صد پرده از حجاب فکنده است بر عذار
چشمي که پرده سوز حجابش شوم کجاست؟
از همعنانيش نفس برق سوخته است
پايي که بوسه چين رکابش شوم کجاست؟
صائب همين بس است که خواند سگ خودم
بختي که سربلند خطابش شوم کجاست؟