آن روي لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
در پرده سحاب مرا آفتاب سوخت
پروانه را نسوخت ز فانوس اگر چه شمع
رويش مرا به پرده شرم و حجاب سوخت
خاکستري است گريه آتش عنان من
در پرده هاي ديده من بس که خواب سوخت
شد زرد خط سبز ازان روي آتشين
چون سبزه ضعيف که در آفتاب سوخت
هر چند عاجزيم حذر کن ز اشک ما
کز گريه داغ بر دل آتش کباب سوخت
نگذاشت آب در جگرم آه آتشين
در برگ گل ز تندي آتش گلاب سوخت
چون زلف، راه عشق سياهي کند ز دور
از بس نفس درين ره پر پيچ و تاب سوخت
فيضي نبردم از مي گلرنگ نوبهار
چون لاله در پياله من اين شراب سوخت
سنگين فتاده خواب تو، ورنه فغان من
در چشم نرم مخمل بيدرد خواب سوخت
از مرحمت به مرهم کافور غوطه داد
صائب اگر کتان مرا ماهتاب سوخت