سياه مستي چشم از شرابخانه کيست؟
عقيق چهره و لعل لب از خزانه کيست؟
ز خرمن که برون جسته است دانه خال؟
غبار خط معنبر ز آستانه کيست؟
چراغ برق ز خوي که مي شود روشن؟
خروش ابر بهاران ز تازيانه کيست؟
ز خواب ناز ظفر وا نمي کند نرگس
زبان سبزه نورسته در فسانه کيست؟
مي صبوح که در جام صبح ريخته است؟
سياه مستي شب از مي شبانه کيست؟
بهار نسخه آن پنجه نگارين است
خزان مسوده رنگ عاشقانه کيست؟
دلش چو خانه زنبور خانه خانه شده است
ترنج بي سر و پاي فلک نشانه کيست؟
نواي مرغ چمن حلقه برون درست
جراحت جگر غنچه از ترانه کيست؟
اگر ز کاکل خوبان گره گشايد باد
گشايش سر زلف سخن ز شانه کيست؟
نظر به خوشه پروين سيه نمي سازد
دل رميده ما در هواي دانه کيست
ز عشق نيست اثر در جهان، نمي دانم
که اين هماي سعادت در آشيانه کيست
چگونه مست نگردد جهان ز گفتارش؟
حريم سينه صائب شرابخانه کيست؟