کدام زهره جبين گوشه نقاب شکست؟
که رعشه ساغر زرين آفتاب شکست
نقاب شرم تو خواهد به يک طرف افتاد
نمي شود نخورد فرد انتخاب، شکست
کسي کز آن لب ميگون به باده قانع شد
خمار باده گلرنگ را به آب شکست
به ماهتاب غلط مي کند تماشايي
ز خجلت تو ز بس رنگ آفتاب شکست
دگر ز بخيه مژگان بهم نمي آيد
ز انتظار تو در ديده اي که خواب شکست
شراب سوختگان مي رسد ز پرده غيب
خمار شعله ز خونابه کباب شکست
به باد داد سر خويش را ز بي مغزي
کلاه گوشه به دريا اگر حباب شکست
دگر چگونه کنم در لباس دعوي زهد؟
که زير خرقه مرا شيشه شراب شکست
چسان احاطه کند فيض صبح را دل من؟
که شيشه فلک از زور اين شراب شکست
رهين منت دريا چرا شوم صائب
مرا که تشنگي از موجه سراب شکست