شماره ١٨١: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست

ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست
مرو به مجلس مي اگر به توبه مي لرزي
سبو هميشه نيايد برون ز آب درست
به يک سفر نشود پخته آدمي هرگز
به يک مقابله کي مي شود کتاب درست؟
ز سيل حوادث سر پا برهنه بيرون رفت
نشست هر که درين عالم خراب درست
دل درست ز دنيا نمي توان بردن
ز بحر چون به کنار اوفتد حباب درست؟
ازين که نسبت او کرده ام به ماه تمام
نديده ام به رخ يار از حجاب درست
چه سود صبح وطن، سينه چاک غربت را؟
کتان پاره نگردد به ماهتاب درست
شکست لازم طرف نقاب افتاده است
ز فرهادها نبود فرد انتخاب درست
هزار شيشه شکست و درست شد صائب
نشد شکستگي دل به هيچ باب درست