شماره ١٧١: ازان مرا شب و روز سياه هر دو يکي است

ازان مرا شب و روز سياه هر دو يکي است
که با غرور تو، آه و نگاه هر دو يکي است
فغان که پيش سبکدستي تو بي پروا
شکستن دل و طرف کلاه هر دو يکي است
کسي است پيرهن تن محيط وحدت را
که چون حباب، سرش با کلاه هر دو يکي است
درين بساط به تمکين خود مشو مغرور
که پيش سيل فنا، کوه و کاه هر دو يکي است
چنان گزيده اعمال زشت خويشتنم
که نامه من و مار سياه هر دو يکي است
بلند و پست جهان پيش خودپرستان است
ز خود برآمده را بام و چاه هر دو يکي است
ترا که ذوق تماشاست گل بچين صائب
که خس به ديده من با نگاه هر دو يکي است